اتفاق اتفاقی


SS501 story

داستان هایی از دنیای دابل اسی ها

قسمت سیزدهم

هیونگ در اتاقش رو محکم بست و صدای بسته شدن در توخونه پیچید همه ی اعضا تعجب کردن نفس هم خیلی تعجب کرد همه سکوت کرده بودن که جونگی گفت :ولش کنین بابا این هیونگ باز سیماش اتصالی زدن بیاین ادامه بدیم. هیون هم که با شنیدن حرف نفس نارااحت شده بود بلند شد و گفت :من حوصله ندارم و سریع رفت تو اتاقش نفس گفت مثل این که شما همتون با هم اتصالی میزنین و بلند شد و گفت منم میرم بدون هیونگ اصلا حال نمیده و رفت یونگی به جونگی گفت فک کنم منم باید برم جونگی با عصبانیت :همتون دیوونه این!!روانی ها و اونم بلند شدو رفت تو اتاقش تو خونه دابل اس یه مدتی سکوت بود هیونگ بیشتر از همه ناراحت بود و همش به این فک میکرد که چه جوری از دل نفس در بیاره واخرش هم به این نتیجه رسید که باید سعی کنه باهاش بهتر رفتار کنه تو همین فکر بود که یه دفعه تلفن خونه زنگید همه اعضا اومدن بیرون و هیون نگاه شماره کرد و گفت شماره مدیره من ایندفعه جواب نمیدم اون دفعه که جواب دادم  حقوق سه ماهم کسر شد ایندفعه اگه بردارم حتما اخراجم همه ی  اعضا میترسیدن جواب بدن که یونگی رو به هیون کرد و گفت تو که لیدری و رئیسی و خوشگلی و پولداری ....یه دفعه هیون گفت خیلخوب بسه ایقد پاچه خواری نکن بر میدارم هیون تا گوشی رو برداشت جیغ زد :چییییییییییی؟ هیونگ گفت نچ نچ نچ فک کنم ایندفعه اخراج شده. که هیون گوشی را گذاشت و گفت بد بخت شدیم هیونگ گفت چی شده اخراجت کردن هیون با ناراحتی گفت مدیر گفته این دختره صاعقه بیاد برای ضبط اهنگ همه اعضا:چی؟هیونگ با اضطراب حالا چیکار کنیم ؟یه دفعه نفس در باز کرد و گفت :خوب میام میخونم هیونگ با عصبانیت :خجالت نمیکشی با این سنت فالگوش وای میستی؟نفس گفت :نه ....داشتم که هیون گفت :بله همه ما میدونیم که داشتی رد میشدی و اتفاقی شنیدی.نفس :حالا فعلا مسئله این نیست دنبال راه چاره باشین یونگی:من یکی که دیگه مخم هنگ کرده هیون :از وقتی که این دختره صاعقه وارد گروه ماشد همه چیز بهم ریخت . جونگی :اره عین پشه میمونه هی از این ور میپره به اون ور.نفس با عصبانیت جیغ زد:واقعا که .....من  فقط دو هفته هست که اینجام هر کدومتون یه اسم واسم انتخاب کردین  اون بهم میگه فضایی اون یکی بهم میگه پشه یک دیگه بهم میگه صاعقه . یه دفعه هیونگ گفت:راس میگه ها بچه ها اصلا یادمون رفت ازش بپرسیم اسمش چیه یونگی گفت:مگه اسمش هیورین نبود خودش جلوی خبرنگارا گفت نفس :من اون اسم را از خودم ساختم اسم واقعیم نفسه .هیونگ گفت:چی؟چه اسم مسخره ای همون دختره ی فضایی بهتره.کیو پرید وسط حرفشون و گفت:ببخشید مزاحم بحثتون شدم احیانا فکر نمیکنیین که ما باید چند دقیقه دیگه بریم واسه ظبت اهنگ و این دختره هم که هیچ بلد نیست باید همراهمون بیاد. یونگی:خوب میتونه فقط همخونی کنه!جونگمین:عمرا مدیر قبول کنه این دختره فقط به خاطر یه همخونی بیاد همراهمون هیونک :فقط یه نفر میتونه راضیش کنه!اونم فقط یه نفر بعد همه اعضا نگاهشون رفت طرف هیون .هیون با یه غضبی نگاهشون کرد و گفت :به من نگاه نکنین چون اینکارا نمیکنم یه دفعه نفس گفت :پس میخوای ببینی که این اهنگ خونده نشه و  همه فکر کنن قضیه من و هیونگ دروغ بوده وفکر کنن دابل اس اون شب بایه دختر گذرونده و هیونگ اخراج میشه بعدش منو واسه مصاحبه میبرن منم میگم که همتون خبر داشتین و در اخر هم گروه از هم میپاشه بعدش هم .....که هیون داد زد :بسه دیگه باشه باشه قبول با مدیر صحبت میکنم همه ی اعضا شروع کردن به دست زدن برای نفس هیونگ گفت :باورم نمیشه تو فوق العاده ای چطور تونستی متقاعدش کنی نفس با یه قیافه ی مصمم گفت:بله دیگه ما اینیم بهتره منو هیچ وقت دست کم نگیرین. بعد از نیم ساعت همه اعضا اماده شدن ولی نفس همه لباساش پوشیده بودن و لباسی مناسب اینجورجا ها نداشت اعضای دابل اس پایین منتظر نفس بودن نفس یه پالتو ی بلند و کلاه و شالگردن پوشیده بود وقتی نفس اومد بیرون همه اعضا تعجب کردن هیونگ گفت :نگو که میخوای با این لباس ها بیای جلوی اون همه خبرنگار .نفس گفت مگه لباسام چشون ؟یونگی با حالتی تعجب امیز به قد و قواره نفس نگاه کرد و گفت :باور کن من که یه مردم لباسام از این روباز ترن تو چجوری میخوای با این لباس ها بیای همراه ما؟نفس گفت :چه ربطی داره؟مگه همه زن ها باید لباس رو باز بپوشن من با همین لباسا هم قشنگم.جونگی:کی گفته تو قشنگی؟تو اگه صد تا لباس خوشگل برات بپوشن همین پشه ای که یودی هستی.نفس:چی گفتی ؟جونگی: همین که شنیدی.تا نفس و جونگی میخواست دعواشون شدت بگیره کیو گفت :مدیر داره زنگ میزنه بهتر نیست به جای اینکه اینجا وایسیم بریم برای این دختره یه لباسی بگیریم و دستی به سرو روش بکشیم هیونگ نگاهی به ساعتش کرد و گفت اره زود بریم خیلی دیر شده و بعد همه اعضا سوار ماشین گرو هیشون شدن که هیون گفت:کو راننده؟کیو:یادت رفته به خاطر این که نفهمه رابطه هیونگ و این دختره دروغه فرستادیمش بره. یونگی:پس کی برونه؟همه ی اعضا به هیونگ نگاه کردن هیونگ گفت :اخه چرا من؟چرا هروفت مسابقه ای هست اگه ما باختیم من باید مجازات بشم و چرا من همش باید کارای سختو بکنم؟و چرا بلا ها باید همیشه سر من بیاد جونگی گفت :اینش به ماربطی نداره مهم اینه که باید الان ماشینو برونی!هیونگ:نمیخوام به من چه !که هیون بهش چپ نگاهی کرد و هیونگ هم که کارش پیش هیون لنگ بود گفت :باشه بابا دارم میرم و رفت سوار صندلی راننده شد نفس هنوز بیرون وایستاده بود یه دفعه کیو گفت:بچه ها پشه نیست . جونگی دست گذاشت رو سرش و گفت :تبم نداری پس چرا هذیون میگی؟کیو گفت: ای بابا این پشه را نمیگم اون دختره را میگم یه دفعه یونگی گفت:راس میگه نیسته. همه اعضا در ماشین را باز کردن و دیدن نفس بیرون وایستاده هیونگ گفت:شاهزاده خانوم ببخشید یادم رفت درو باز کنم تشریف فرما نمی شوید نفس گفت ببخشید ها شما پنج نفرین و تمام ماشین رو پر کردین من چه جوری بین پنچ تا پسر بشینم یه دفعه کیو گفت :اوه اوه از کی تا حالا برات مهمه مثل اینکه یادت رفته تو کنار ما زندگی میکنه بعدش دست نفسو کشید و کشیدش تو بعد هیون به هیونگ گفت بریم یه مغازه ای جایی واسه این دختره لباس بگیریم اینجوری ابرومون میره


بقیش قسمت بعد.تا قسمت بعد انیانگ



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+ چهار شنبه 16 اسفند 1391برچسب:, ساعت 19:5 بـ ه قـلمـ نفس خانوم



طراح : صـ♥ـدفــ